تشنابهای شهریِ کابل؛ روایتی از داخل
6 جنوری 2018
پیشگفتار
تشناب در وطن باستانی ما تاریخ درخشان دارد. بنا به روایتی، حضرت آدم و بیبیحوا وقتی آن گیاه ممنوعه را در بهشت نوشجان کردند، به رفع حاجت نیازشان افتاد و خداوند آنها را به سرزمین زیبای ما فرستاد تا تشناب کنند. بنابراین ما افتخار داریم که اولین «گُه» حضرت آدم در اینجا شده و پس از آن تا کنون هر چه اولادۀ او بوده از شرق تا غرب، برای «گه کردن» به وطن ما آمدهاند.
مقدمه
در وطن باستانی ما باید هرکسی به قدر توانش مصدر خدمت باشد. اگر مصدر خدمت نباشد «باید از وطن ما بیرون شود». من اگرچه تا کنون ـ گلاب به رو ـ در تشنابهای ارگ و سپیدار لذت رفع حاجت را نبردهام و در بارۀشان قضاوتی هم ندارم، اما آنچه مینویسم چشمدید من است که چندین بار ـ گلاب به صورت ـ در تشنابهای شهری با چشم روی سر دیدهام.
من به عنوان یک «روشنفکر رسالتمند» آنچه را که مینویسم «شاهد» آن بودهام و درست و بیپرده مینویسم. اگرچه باید همۀ آنچیزهایی را که دیدهام، بنویسم، اما به دلیل رعایت «کلچر افغانی» خیلی از چیزهایی را که در پشت دروازههای تشنابها نوشته بود و من «شاهد» آن بودهام، اکنون نمینویسم. اینکه نمینویسم به دلیل هراس من نیست، بلکه به دلیل تعهد و صداقتی است که هر تشنابرو وطندوست باید آن را داشته باشد. این تعهد به ویژه در مورد تشنابهای دانشگاه پروان مستحکمتر است و هرگز پیش اغیار در بارۀشان زبان نخواهم گشود.
روایتی از داخل
شاید برای شما کمی عجیب باشد که یک آدم مثل من (مثلاً استاد!)، به جای پرداختن به مسائلی چون مسألۀ شر، جدایی دین از سیاست، پردهبرداری وزیر مخابرات از تاریخ یک و نیم میلیون قرنه، نشست اضطراری سازمان ملل متحد در بارۀ ایران، تصمیم امریکا در بارۀ قطع کمکهایش به پاکستان، فرمان اشرف غنی در بارۀ توزیع تذکرۀ الکترونیکی، خمیدگی فضا ـ زمان انشتین، نظریۀ مادهگرایی هابز و چیزهایی از این قبیل، آمده در بارۀ تشناب صحبت میکند.خوب، شما هم حق دارید و توقع شما از من این است که به چنین و چنان مسائلی بپردازم، اما بگذارید از شما به عنوان یک «روشنفکر متعهد» دارای تاریخ پنج هزار ساله، نه ببخشید «تاریخ یک و نیم میلیون قرنه»، یک سوال بپرسم. سوال من این است که اگر شما در شهر چکر بزنید و ناگهان شکمتان پیچ بخورد و از دقیقۀ نود به «وقت اضافی» برسد و ثانیه شماری آغاز شود و شما دو گزینه داشته باشید، کدام یکی را انتخاب میکنید؟
1. تشناب
2. ارگ و سپیدار
واضح است که اگر برای رسیدن به قدرت تا حد رسوایی و مرداری حریص نباشید، حتماً در آن لحظه تشناب را انتخاب میکنید. پس معلوم میشود که اهمیت تشناب در مواقع خطرناک از ارگ هم بالاتر است. چنین است که من خواستم تشناب را سوژه قرار داده و در رابطه به آن مقالۀ «تحقیقی» حاضر را به رشتۀ تحریر در بیاورم.
نتیجهگیری
چه درد سر بدهم، خلاصۀ «مقالۀ وزین تحقیقی» من این است که حتا قیمت تکتهای تشناب توسط رئیسان و مشاوران تشنابها اختلاس میشود و پشت دروازههای تشناب، مردم چه چیزهایی نوشته و برخیها حتا استعداد نقاشی خودشان را در ترسیم «آلات گناه» نشان دادهاند. من این اعمال ناپسند را با شدیدترین الفاظ تقبیح میکنم. (استغفرالله)
پینوشتها
این مقالۀ تحقیقی تنها تشنابهای مردانه را زیر پوشش قرار داده است و اگر کمی و کاستی وجود داشته باشد، شما سروران گرامی مرا مورد «نکوهش» قرار داده «خفه» سازید.
منابع و مآخذ
1. تشناب کوتهسنگی
2. تشناب سینما پامیر
3. تشناب وزیراکبرخان
تشناب در وطن باستانی ما تاریخ درخشان دارد. بنا به روایتی، حضرت آدم و بیبیحوا وقتی آن گیاه ممنوعه را در بهشت نوشجان کردند، به رفع حاجت نیازشان افتاد و خداوند آنها را به سرزمین زیبای ما فرستاد تا تشناب کنند. بنابراین ما افتخار داریم که اولین «گُه» حضرت آدم در اینجا شده و پس از آن تا کنون هر چه اولادۀ او بوده از شرق تا غرب، برای «گه کردن» به وطن ما آمدهاند.
در وطن باستانی ما باید هرکسی به قدر توانش مصدر خدمت باشد. اگر مصدر خدمت نباشد «باید از وطن ما بیرون شود». من اگرچه تا کنون ـ گلاب به رو ـ در تشنابهای ارگ و سپیدار لذت رفع حاجت را نبردهام و در بارۀشان قضاوتی هم ندارم، اما آنچه مینویسم چشمدید من است که چندین بار ـ گلاب به صورت ـ در تشنابهای شهری با چشم روی سر دیدهام.
من به عنوان یک «روشنفکر رسالتمند» آنچه را که مینویسم «شاهد» آن بودهام و درست و بیپرده مینویسم. اگرچه باید همۀ آنچیزهایی را که دیدهام، بنویسم، اما به دلیل رعایت «کلچر افغانی» خیلی از چیزهایی را که در پشت دروازههای تشنابها نوشته بود و من «شاهد» آن بودهام، اکنون نمینویسم. اینکه نمینویسم به دلیل هراس من نیست، بلکه به دلیل تعهد و صداقتی است که هر تشنابرو وطندوست باید آن را داشته باشد. این تعهد به ویژه در مورد تشنابهای دانشگاه پروان مستحکمتر است و هرگز پیش اغیار در بارۀشان زبان نخواهم گشود.
روایتی از داخل
شاید برای شما کمی عجیب باشد که یک آدم مثل من (مثلاً استاد!)، به جای پرداختن به مسائلی چون مسألۀ شر، جدایی دین از سیاست، پردهبرداری وزیر مخابرات از تاریخ یک و نیم میلیون قرنه، نشست اضطراری سازمان ملل متحد در بارۀ ایران، تصمیم امریکا در بارۀ قطع کمکهایش به پاکستان، فرمان اشرف غنی در بارۀ توزیع تذکرۀ الکترونیکی، خمیدگی فضا ـ زمان انشتین، نظریۀ مادهگرایی هابز و چیزهایی از این قبیل، آمده در بارۀ تشناب صحبت میکند.خوب، شما هم حق دارید و توقع شما از من این است که به چنین و چنان مسائلی بپردازم، اما بگذارید از شما به عنوان یک «روشنفکر متعهد» دارای تاریخ پنج هزار ساله، نه ببخشید «تاریخ یک و نیم میلیون قرنه»، یک سوال بپرسم. سوال من این است که اگر شما در شهر چکر بزنید و ناگهان شکمتان پیچ بخورد و از دقیقۀ نود به «وقت اضافی» برسد و ثانیه شماری آغاز شود و شما دو گزینه داشته باشید، کدام یکی را انتخاب میکنید؟
1. تشناب
2. ارگ و سپیدار
واضح است که اگر برای رسیدن به قدرت تا حد رسوایی و مرداری حریص نباشید، حتماً در آن لحظه تشناب را انتخاب میکنید. پس معلوم میشود که اهمیت تشناب در مواقع خطرناک از ارگ هم بالاتر است. چنین است که من خواستم تشناب را سوژه قرار داده و در رابطه به آن مقالۀ «تحقیقی» حاضر را به رشتۀ تحریر در بیاورم.
نتیجهگیری
چه درد سر بدهم، خلاصۀ «مقالۀ وزین تحقیقی» من این است که حتا قیمت تکتهای تشناب توسط رئیسان و مشاوران تشنابها اختلاس میشود و پشت دروازههای تشناب، مردم چه چیزهایی نوشته و برخیها حتا استعداد نقاشی خودشان را در ترسیم «آلات گناه» نشان دادهاند. من این اعمال ناپسند را با شدیدترین الفاظ تقبیح میکنم. (استغفرالله)
پینوشتها
این مقالۀ تحقیقی تنها تشنابهای مردانه را زیر پوشش قرار داده است و اگر کمی و کاستی وجود داشته باشد، شما سروران گرامی مرا مورد «نکوهش» قرار داده «خفه» سازید.
منابع و مآخذ
1. تشناب کوتهسنگی
2. تشناب سینما پامیر
3. تشناب وزیراکبرخان
M SOTUDA, JNU, NEW DELHI
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر