۱۳۹۹ شهریور ۷, جمعه

خوانش شعر «باران که شدی مپرس این خانۀ کیست»

 

خوانش شعر «باران که شدی مپرس این خانۀ کیست»

شعر از مهدی مختارزاده

 یادداشت: دوستی از من خواست تا این ابیات را برایش توضیح دهم. گفتم بهتر است به جای اینکه حذف کنم، اینجا بگذارم شاید به درد کسی دیگر هم بخورد.


1.

باران که شدى مپرس این خانۀ‌ کیست
سقفِ حرم و مسجد و مَی‌خانه‌ یکی‌ست

باران نمادی از طراوت و بخشنده‌گی است. حرم و مسجد و مَی‌خانه، نمادهای گروه‌های اعتقادی گوناگون است.

باران بدون درنظرداشت مسائل اعتقادی و بدون تبعیض میان مسلمان و کافر و بی‌دین، بر بامِ حرم، مسجد و می‌خانه یکسان می‌بارد. اگر تو خاصیت باران را داشته باشی نباید میان مردم بر اساس باورهای‌شان فرق قایل شوی.

2.

باران که شدى، پیاله‌ها را نشمار
جام و قدح و کاسه و پیمانه‌ یکی‌ست

جام و قدح و کاسه و پیمانه، واحد اندازه‌گیری‌اند (معمولاً شراب). باران همه را پُر می‌کند، هرکس به اندازۀ ظرفی که دارد از بخشندگی باران برمی‌دارد. باران برای هیچ کسی اندازه را تعیین نمی‌کند، خود افراد است که کسی جام، کسی قدح، کسی پیمانه و کسی هم کاسۀ خویش را پر می‌کند.

3.

باران! تو که از پیش خدا مى‌آیی
توضیح بده عاقل و دیوانه یکی‌ست

باران به دلیل اینکه از آسمان فرومی‌آید و مردم هم فکر می‌کنند که خدا در آسمان است، بنابراین، شاعر آن را قاصد خدا تصور کرده  است. شاعر در این بیت، باران را موجود زنده تصور کرده و از او خواسته تا به مردم توضیح دهد که تفاوت بنیادی میان عاقل و دیوانه وجود ندارد. عاقل و دیوانه را ما بر اساس قضاوت‌های سطحی خود تعیین کرده‌ایم. چه بسا دیوانه‌گانی که صد عاقل می‌ارزند و چه بسا عاقلانی که در اصل دیوانه‌اند، اما نقاب عاقل را پوشیده‌اند. فقط باران این راز را می‌داند. باران بر عاقل و دیوانه یکسان می‌بارد. باران قضاوتی ندارد تا کسی را عاقل بشمارد و کسی را دیوانه.

4.

بر درگه او چون که بیفتند به خاک
شیر و شتر و پلنگ و پروانه یکی‌ست

شیر و شتر و پلنگ، نمادهای درشت از شجاعت، مقاومت و قدرت‌اند. پروانه اما نماد ظرافت و لطافت است. در پیشگاه او همۀ اینها یکسان‌اند. زشت و زیبا، درشت و نازک و قدرت و ضعف پیش او معنایی ندارد. همه پیش او به خاک برابرند یا به خاک افتاده‌اند.

5.

با سورۀ دل، اگر خدا را خواندى
حمد و فلق و نعرۀ مستانه یکی‌ست

حمد و فلق، سوره‌های قرآنی‌اند. خواندن اینها در نظر زاهدان اجر دارد. نعرۀ مستانه اما خلاف عرف و آداب اجتماعی و دینی است. اما شاعر می‌گوید که اگر کسی حتا نعرۀ مستانه را با صدق دل برکشد، به اندازۀ خواندن حمد و فلق ثواب دارد.

6.

این بى‌خردان، خویش، خدا مى‌دانند
اینجا سند و قصه و افسانه یکی‌ست

آنهایی که خویش را خدا می‌پندارند، برای اثبات ادعای خود سند و مدرکی ندارند، بلکه افسانه می‌بافند. اگر هر بی‌خردی ادعای خدایی کند، پس در این صورت فرقی میان مدرک و افسانه وجود ندارد؛ در حالی که باید برای هر ادعایی سند ارائه شود، نه قصه و افسانه.

7.

از قدرت حق ، هرچه گرفتند به کار
در خلقت حق، رستم و موریانه یکی‌ست

رستم و موریانه نماد قدرتمندی و ضعیفی است. در پیشگاه حق، چه مثل رستم قدرتمند باشی، چه مثل موریانه ضعیف، فرقی ندارد. هرچه باشی پیش او فقط یک مخلوقی.

8.

گر درک کنى خودت خدا را بینى
درکش نکنى، کعبه و بتخانه یکی‌ست

اگر درک داشته باشی، خدا را خودت در هرجا و هر زمان می‌بینی. اگر قدرت درک را نداشته باشی، فرقی ندارد که در کعبه به زیارت حج بروی یا در بتخانه به زیارت بت. نه در حج خدا را پیدا می‌کنی و نه در بتخانه. پس شناخت خدا بسته گی به درک دارد، نه رسمیات دینی و غیر دینی.

 


۱۳۹۹ شهریور ۵, چهارشنبه

خوانش درس «خاتم پیغمبران»

(کتاب دری صنف دهم ـ درس دوم)

بهار 1391ه.خ. (ویرایش تازه)

محمد ستوده


یادداشت: امیدوارم این تلاشِ مختصر بتواند در خوانش و توضیح این درس از کتاب درسی وزارت معارف به معلمان گرامی و دانش‌آموزان عزیز کمک کند. در ضمن از خواننده‌گان ارجمند تقاضا می‌شود جهت رفع نواقص معنا و توضیح ابیات این متن، پیشنهادهای خود را به من ارسال کنند.

1.

شَمسۀ نُه مَسندِ هفت اختران          

ختمِ رُسُل، خاتمِ پیغَمبران

شمسه: آفتاب                              

مسند: تکیه‌گاه

رسل: جمع رسول (پیامبران)

نُه مسند (نه کرسی فلک از نظر قدما): فلک قمر، فلک عطارُد، فلک زُهره، فلک شمس، فلک مُشتری، فلک مریخ، فلک زُحل، فلک اطلس و فلک الافلاک.

هفت اختر (از نظر قدما): ماه، عطارُد، زُهره، خورشید، مریخ، مشتری و زُحل.

معنای بیت: ای کسی که آفتابِ نُه فلک و هفت سیاره‌ای، تو آخرین پیام‌آور (خاتم) سلسله پیامبرانی.

 2.

احمدِ مُرسل که خِرد خاکِ اوست          

هردو جهان بسته‌ی فِتراک اوست

احمد: بسیار ستوده؛ از نام‌های پیامبر اسلام.

مُرسل: فرستاده شده؛ آزاد و رها، پیامبرِ صاحب کتاب.

فِتراک: تَسمَه‌ای که توسط آن چیزی را به زین اسپ می‌بندند.

خاک: مادۀ خلقت انسان، زمین، قبر.

معنای بیت:

1. پیامبری که سرشت خلقت او از خاکِ خِرد است، هردو جهان به خاطر او خلق شده‌اند (بسته به فتراک اویند)

۲ پیامبری که خِرد، خاک پای او است، دو جهان نیز وابسته به او است.

3.

تازه‌‏ترین سُنبلِ صحرای ناز         

خاصه‏‌ترین گوهرِ دریای راز

صحرای ناز: استعاره از جهان (زمین) و یا هم احتمالا اشاره به صحرای عربستان است (زادگاه پیامبر اسلام)

گوهر: مروارید

گوهر دریای راز: مراد از پیامبر اسلام (عبارت اضافی استعاری)

راز: سِر، رمز.

معنای بیت: پیامبر اسلام، تازه‏‌ترین گلی است از عالم هستی و ویژه‏‌ترین گوهری‌ست از دریای راز.

4.

سُنبلِ تو سُنبلۀ روز تاب       

گوهر ِتو لعل‏‌گرِ آفتاب

سنبل: گیسو، موی صورت. (مجاز)

سنبله: ششمین برج فلکی از بروج دوازده‌گانه که خورشیدِ ماه سنبله در آن دیده می‌شود؛ خوشه.

 لعل: نوعی از سنگ قیمتی معمولاً به رنگ سرخ (در این بیت احتمالا به ارزش آن توجه شده است)

معنای بیت: گیسوی تو محل طلوع خورشید است و گوهر توست که آفتاب را لعل ساخته است. (نور آفتاب از گوهر توست)

5.

ای تنِ تو پاک‏تر از جانِ پاک         

روحِ تو پروردۀ روحی فداک          

جان: روح

روحی فداک: جانم فدای تو؛ برای خطاب دوستانه. (منظور از خداوند یا جبرئیل است)

معنای بیت: ای کسی که حتا جسم تو پاک‏تر از روح است و روح تو را کسی پرده که جانم فدای او باد.

6.

نقطه‌گَهِ خانۀ رحمت تویی           

خانه‌بَرِ نقطۀ زحمت تویی

نقطه‏‌گه : محل نقطه، مرکز؛ محل توجه.

خانه‌‏بر : پاک کنندۀ خانه؛ کسی که اثاث خانه را می‌برد.

بَر: بَرنده، پاک کننده. (در اینجا مراد از نقطه، همان نقطۀ /ز/ در واژۀ زحمت است که هرگاه پاک شود به رحمت تبدیل می‌شود.‏)

معنای بیت: مرکز خانۀ رحمت تو هستی و هرجا که زحمت و رنج برای انسان‏ها باشد، از برکت تو به رحمت بدل می‌شود. (اشاره به «رحمت اللعالمین»)

7.

ای شبِ گیسوی تو روزِ نجات          

آتشِ سودای تو آب حیات

شب گیسو: عبارت اضافی تشبیهی (گیسو به شب تشبیه شده است)

سودا : فکر، خیال، عشق.

آتش سودا: عبارت اضافی تشبیهی (آتش عشق)

آب حیات: آب زنده‏گانی

یادداشت: میان «شب» و «روز» و همچنان میان «آتش» و «آب» صنعت ادبی تضاد وجود دارد.

معنای بیت: ای کسی که سیاهی موی تو مانند روزِ روشن، نجات بخش است و آتش عشق تو مثل آب زندگانی است.

8.

عقل شده شیفتۀ روی تو            

سلسلۀ شیفته‌‏گان موی تو

شیفته: عاشق، دلباخته

سلسله: زنجیر

معنای بیت: عقل، عاشق و دلباختۀ روی تو شده است و عاشقان‌ات در زنجیر موی تو گرفتارند.

9.

 از اثرِ خاک تو مُشکین غبار          

پیکرِ آن بوم شده مشک‌بار

خاک: مدفن، قبر؛ زمین.

مُشکین غبار: غبار مشکین، غبار خوشبو (صفت و موصوف مقلوب)

بوم: سرزمین، شهر.

پیکر آن بوم: اشاره به سرزمین عربستان

معنای بیت: به خاطر خاک قبر تو ـ که غبار و گَرد آن مُشکین و خوشبو است ـ سرزمین عربستان، مُشک‌‏بار شده است.

10.

تاجِ تو و تخت تو دارد جهان            

تخت، زمین آمد و تاج آسمان

معنای بیت: زمین حکم تخت تو را دارد و آسمان مثل تاج تو است. (ستاره‌های آسمان مانند جواهرات تاج است)

11.

خاکِ ذلیلان شده گلشن به تو            

چشمِ غریبان شده روشن به تو

ذلیلان: جمع ذلیل، خوار، پست.

خاک ذلیلان: احتمالاً مراد از سرزمین عربستان در زمان قبل از پیامبر است.

غریب: کسی که در غربت به سر می‏‌برد، بی‌چاره، ضعیف، مهاجر.

معنای بیت: سرزمینی که خوار و ذلیل بود به برکت تو به گلشن بدل شده است و چشم انسان‏های غریب به دیدار تو روشن شده است.

12.

تا قدمت در شبِ گیسوفشان               

بر سرِ گردون شده دامن‏‌کشان

13.

در صدفِ صُبح به دست صفا                

غالیۀ بوی تو ساید صبا

شب گیسو فشان: شب تاریک (استعاره بالکنایه)

گردون: آسمان

صدفِ صبح: صبح به صدف تشبیه شده است (اضافۀ تشبیهی)

ساییدن: بسودن، به‌هم مالیدن، کوبیدن.

غالیه: بوی خوش

غالیه ساییدن: بوی خوش تولید کردن

صبا: بادصبح‏گاهی.

دامن‌کشان شدن به گردون: در اینجا به معنای قدم نهادن به آسمان.

معنای بیت: از زمانی که در یک شب تاریک به آسمان قدم گذاشته‌ای (اشاره به معراج)، باد صبا در دست خود بوی خوش تو را می‌ساید. (باد صبا به خاطر تو خوشبو شده است)

14.

لاجَرَم آنجا که صبا تاخته                 

لشکرِ عنبر علَم انداخته

لاجرم: حتماً، به ناچار.        

لشکر عنبر: مراد از عنبر فراوان

علَم: بیرق، نشان                

علم انداختن: کنایه از تسلیم شدن.

 معنای بیت: (مرتبط با بیت پیشین) هر جا که باد صبح‏گاهی وزیده باشد، به دلیل اینکه مُشک تو را با خود دارد، بقیه خوشبویی‌ها به آن تسلیم می‌شود.

یا: باد صبح‌گاهی چون عطر تو را دارد، بقیه عنبرها پیش آن ناچیز است.

15.

بوی کزان عنبرِ لرزان دهی         

گر به دو عالم دهی ارزان دهی

عنبرلرزان: کنایه از زلف پیامبر

معنای بیت: عطری را که از گیسوان خود می‏‌افشانی، اگر به قیمت هر دو جهان هم بدهی بازهم ارزان داده‏‌ای.

16.

سُدره ز آرایش صدرت زِهی‏‌ست          

عرش در ایوانِ تو کرسی نِهی‏‌ست

یا:

سِدره ز آرایش صدرت زهی‌ست

عرش در ایوان تو کرسی‌نهی‌ست

سُدره: یک نوع پیراهن سفید بدون یخه و دارای آستین‌های کوتاه که تا زانو را می‌پوشاند.

سِدره: سدره المنتهی؛ درختی در بهشت یا در آسمان هفتم.

صدر: سینه

زِه پیراهن: ریشه و طراز و حاشیه و نوار و کناره و سجاف و دیگر آرایش‌های زری و یا ابریشمی گریبان و گرداگرد جامه

عرش: آسمان؛ فلک‌الافلاک. (عرش: عالم ماورا طبیعت، عالم ارواح و فرشتگان)

کرسی: چوکی؛ فلک ثوابت. (کرسی: عالم طبیعت شامل زمین، ستاره‌گان، کهکشان‌ها و ...)

کرسی‌نِه: کرسی‌گذار، خدمتگزار؛ کسی که چوکی را مرتب کند.

ایوان: قصر، کاخ؛ پیشگاه.

معنای بیت:

1. سُدره در پیش زیبایی صدرِ تو به مثابۀ یک ریشه تزئینی کنار لباس یا یک نوار حاشیه‌ای‌ است و مقام فلک‌الافلاک در پیشگاه تو به اندازۀ فلک ثوابت است.

یا: سُدره پیش زیبایی صورت تو در حد یک تزئین حاشیه‌ای است و عرش در ایوان تو مثل کرسی (تخت کوچک) است.

2. سِدره‌المنتهی پیش زیبایی تو حسرت و افسوس می‌خورد و عرش در ایوان تو در حد یک خدمتگزار (کرسی‌نِه) است.

17.

روزن جانت چو بود صبح تاب           

ذره بود عرش در آن آفتاب

روزن: دریچه

صبح‏‌تاب: تابنده‌ی صبح، مطلع خورشید.

معنای بیت: عرش در پیش آفتاب جان تو مثل یک ذره است؛ چون از روزن جان تو خورشیدی بزرگ‌تر از خورشید آسمانی می‌تابد.

18.

گر نه ز صبح آیینه بیرون فتاد          

نور تو بر خاک زمین چون فتاد

آیینه: استعاره از آفتاب

معنای بیت: (مرتبط با بیت قبلی) اگر آفتاب ـ که مثل یک آیینه است ـ از دریچه‌‏ی صبحِ جان تو بیرون نیفتاده بود، چگونه آفتاب طلوع می‌کرد و نور تو را بر زمین می‌تاباند.

یادداشت: آفتاب در این بیت به یک آیینه تشبیه شده است که به تعبیر شاعر، تنها و تنها قسمتی از نور پیامبر را به زمین انعکاس می‏‌دهد. آفتاب از خود چیزی ندارد، بلکه نظر به قول شاعر، نور پیامبر را منعکس می‌کند.

19.

ای دو جهان زیر زمین از چه‏‌ای          

گنج نه‌‏ای خاک‌‏نشین از چه‏‌ای؟

دو جهان: منظور از پیامبر اسلام

معنای بیت: ای کسی که ارزش تو به اندازه‏‌ی دنیا و آخرت است (هردو جهان به خاطر تو آفریده شده است)، چرا در زیر زمین خفته‌ای؟ تو اگر گنج نیستی چرا در خاک جا گرفته‌‏ای؟ (یعنی تو گنجی استی که خاک‌نشین شده‌‏ای)

20.

تا تو به خاک اندری ای گنجِ پاک          

شرط بود گنج سپردن به خاک

خاک: قبر

گنج پاک: استعاره از پیامبر اسلام                 

گنج: جواهری که در یک جای پنهان کرده باشند.

معنای بیت: تا زمانی که گنجی چون تو در خاک خفته باشد، به اعتبار تو، پنهان کردن گنج‌های دیگر نیز در خاک شرط است.

21.

گنجِ تو را فقر ِتو ویرانه بس              

شمعِ تورا ظِلِّ تو پروانه بس

 فقر و ویرانه باهم تشبیه شده‌اند.                         

ظل: سایه (رحمت و عنایت)

 معنای بیت: همین بس که تو در عین ثروتمند بودن، در فقر زیستی، آنگونه که گنج در خاک به سر می‌برد. سایۀ لطف و رحمت تو مثل پروانه به دور شمع وجود تو‌ است و همین کافی است.

22.

عقل، شِفا‏جوی و طبیب‌اش تویی          

ماه، سفرساز و غریب‌اش تویی

شفاجوی: جوینده‌‏ی شفا.

سفرساز: سفرکننده، مسافر.

 غریب: دور از وطن، هرچیز نادر و تازه.

 معنای بیت: عقلی که به دنبال شفا است، طبیب آن تویی و ماه به خاطر تو همواره در سفر است (ماه به دور تو می‌گردد)

23.

خیز و شبِ منتظران روز کن          

طَبعِ نظامی طرَب افروز کن

 طبع: خوی، سرشت.           

‌طرب‏‌افروز: شادمان

شب را روز کردن: کنایه از به پایان رسیدن انتظار و رسیدن به روشنایی.

معنای بیت: ای پیامبر! برخیز تا شب انتظار ما به روز تبدیل شود و طبع «نظامی» نیز شادمان گردد.


 

تأملی به مسألۀ زبان در افغانستان

نشر شده در روزنامۀ اطلاعات روز، لینک PDF: https://www.etilaatroz.com/wp-content/uploads/2019/05/Language-in-Afghanistan.pdf محمدجان س...