خوانش
شعر «باران که شدی مپرس این خانۀ کیست»
شعر از مهدی مختارزاده
1.
باران که شدى مپرس این
خانۀ کیست
سقفِ
حرم و مسجد و مَیخانه یکیست
باران نمادی
از طراوت و بخشندهگی است. حرم و مسجد و مَیخانه، نمادهای گروههای اعتقادی
گوناگون است.
باران بدون
درنظرداشت مسائل اعتقادی و بدون تبعیض میان مسلمان و کافر و بیدین، بر بامِ حرم،
مسجد و میخانه یکسان میبارد. اگر تو خاصیت باران را داشته باشی نباید میان مردم
بر اساس باورهایشان فرق قایل شوی.
2.
باران که شدى، پیالهها
را نشمار
جام
و قدح و کاسه و پیمانه یکیست
جام و قدح و کاسه و پیمانه،
واحد اندازهگیریاند (معمولاً شراب). باران همه را پُر میکند، هرکس به اندازۀ
ظرفی که دارد از بخشندگی باران برمیدارد. باران برای هیچ کسی اندازه را تعیین نمیکند،
خود افراد است که کسی جام، کسی قدح، کسی پیمانه و کسی هم کاسۀ خویش را پر میکند.
3.
باران! تو که از پیش خدا
مىآیی
توضیح
بده عاقل و دیوانه یکیست
باران به دلیل اینکه از
آسمان فرومیآید و مردم هم فکر میکنند که خدا در آسمان است، بنابراین، شاعر آن را
قاصد خدا تصور کرده است. شاعر در این بیت،
باران را موجود زنده تصور کرده و از او خواسته تا به مردم توضیح دهد که تفاوت
بنیادی میان عاقل و دیوانه وجود ندارد. عاقل و دیوانه را ما بر اساس قضاوتهای
سطحی خود تعیین کردهایم. چه بسا دیوانهگانی که صد عاقل میارزند و چه بسا
عاقلانی که در اصل دیوانهاند، اما نقاب عاقل را پوشیدهاند. فقط باران این راز را
میداند. باران بر عاقل و دیوانه یکسان میبارد. باران قضاوتی ندارد تا کسی را
عاقل بشمارد و کسی را دیوانه.
4.
بر درگه او چون که بیفتند
به خاک
شیر
و شتر و پلنگ و پروانه یکیست
شیر و شتر و پلنگ،
نمادهای درشت از شجاعت، مقاومت و قدرتاند. پروانه اما نماد ظرافت و لطافت است. در
پیشگاه او همۀ اینها یکساناند. زشت و زیبا، درشت و نازک و قدرت و ضعف پیش او معنایی
ندارد. همه پیش او به خاک برابرند یا به خاک افتادهاند.
5.
با سورۀ دل، اگر خدا را
خواندى
حمد
و فلق و نعرۀ مستانه یکیست
حمد و فلق، سورههای
قرآنیاند. خواندن اینها در نظر زاهدان اجر دارد. نعرۀ مستانه اما خلاف عرف و آداب
اجتماعی و دینی است. اما شاعر میگوید که اگر کسی حتا نعرۀ مستانه را با صدق دل
برکشد، به اندازۀ خواندن حمد و فلق ثواب دارد.
6.
این بىخردان، خویش، خدا
مىدانند
اینجا
سند و قصه و افسانه یکیست
آنهایی که خویش را خدا میپندارند،
برای اثبات ادعای خود سند و مدرکی ندارند، بلکه افسانه میبافند. اگر هر بیخردی
ادعای خدایی کند، پس در این صورت فرقی میان مدرک و افسانه وجود ندارد؛ در حالی که
باید برای هر ادعایی سند ارائه شود، نه قصه و افسانه.
7.
از قدرت حق ، هرچه گرفتند
به کار
در
خلقت حق، رستم و موریانه یکیست
رستم و موریانه نماد
قدرتمندی و ضعیفی است. در پیشگاه حق، چه مثل رستم قدرتمند باشی، چه مثل موریانه
ضعیف، فرقی ندارد. هرچه باشی پیش او فقط یک مخلوقی.
8.
گر درک کنى خودت خدا را
بینى
درکش
نکنى، کعبه و بتخانه یکیست
اگر درک داشته باشی، خدا
را خودت در هرجا و هر زمان میبینی. اگر قدرت درک را نداشته باشی، فرقی ندارد که
در کعبه به زیارت حج بروی یا در بتخانه به زیارت بت. نه در حج خدا را پیدا میکنی
و نه در بتخانه. پس شناخت خدا بسته گی به درک دارد، نه رسمیات دینی و غیر دینی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر