نشر شده در روزنامۀ اطلاعات روز:
https://www.etilaatroz.com/80217/fairy-place-reminder-mullah-shah-badakhshani-note-kashmirs-journey/
https://www.etilaatroz.com/80217/fairy-place-reminder-mullah-shah-badakhshani-note-kashmirs-journey/
- محمدجان ستوده
از کنار «دریاچهی دال»[i] که در قلب شهر سرینگر آیینهگری میکند و میزبان قایقهای کوچک و خانههای مجلل قایقی[ii]است، میتوان نسیم گوارا و رایحهی درختان «پَریمحل»، «کوه سلیمان» و «چشمهی شاهی» را تنفس کرد که در سمت جنوب غربِ آن جهیل قرار دارند.
در سوی دیگرِ دریاچهی دال، «کوه ماران» در میان شهر سرینگر قد برافراشته است که بر فراز آن قلعهی تاریخی «هری پربت» بنا شده است. برخی آن را «قعلهی اکبرشاه»، تعدادی نیز به نام «قلعهی کوه ماران» میشناختند و به نام «قلعهی درانی» نیز آمده است. این قلعه در واقع یک قلعهی مستحکم نظامی بوده است که بر تمام شهر سرینگر مسلط است و از فراز برجهای آن میتوان تمام شهر را رصد کرد.
بنای این قلعه بار نخست در سال (۱۵۹۰م)در زمان جلالالدین محمد اکبر، امپراتور مغولی هند آغاز گردید و پس از آن در زمان شاه شجاع درانی (شاه افغان) در سال ۱۸۸۰م به شکل امروزی آن آباد گردید.
بالای دروازهی ورودی آن قلعه، لوحه سنگ کوچکی وجود دارد که روی آن سه بیت شعر فارسی نوشته شده است. وقتی ما آن را میخواندیم، محافظ قلعه میگفت که شما اولین بازدیدکنندگانی هستید که میتوانید این ابیات را بخوانید. با آنکه تابلوی نامبرده، بهخاطر گِلولایی که حاشیههای آن را پوشانده بود، درست خوانده نمیشد، اما توانستیم اینگونه بخوانیم:
شه سپهر وزارت عطا محمد خان
که نبوَدش به سخا و کرم عدیل و نظیر
به یادگار بنا کرد قلعهی محکم
کز ارتفاع و علو بر فلک فکنده سریر
سنه هزارو د و صد بود و بیست و شش افزون
که شد تمام به سعی ربیع پیر حقیر
باری در کتابی این بیت را در وصف آن کوه و کمر خوانده بودم:
کوه ماران به کمر لعل بدخشان دارد
این چنین بخت کجا تخت سلیمان دارد
شاید این بیت با مسجد کهنه و متروکهای که در سمت جنوبی دامنهی کوه ماران، به نام «مسجد آخوند ملا شاه» که اکنون نیز وجود دارد بیارتباط نباشد. آن «لعل بدخشان» نیز همان «لسانالله/ شاه بدخشانی» شاگرد شیخ میامیر و مرشد شهزاده داراشکوه و خواهرش جهانآرا بوده است.
با آنکه کشمیر جاهای تماشایی فراوان دارد، اما من و رضا احسان (رفیقم) بیتابِ تماشای «پریمحل» و «چشمهی شاهی» بودیم که در روزگار شاهجهان و فرزندنش داراه شکوه، ملاشاه بدخشانی از آنجا شهر سرینگر را نظاره میکرده است.
چشمهی شاهی در ۱۶۳۲م به دستور شاهجهان امپراتور خوشسلیقهی مغولی هند، پایینتر از خانقاه پریمحل بنا یافته است و در آن چشمهی جوشانی وجود دارد که آب سردش در جویبار باغ جاری است تا کف پای زایران را خنک سازد و از آبشارهای کوچک مصنوعی به سمت دامن کوه و جهیل دال سرازیر شود. ملاشاه بدخشی نیز مدتی در همینجا اقامت داشته و شاید با آب همین چشمه استحمام کرده است.
خانقاه «پَریمحل»[iii] در منتهای راه باریکی بالاتر از چشمهی شاهی قرار دارد که از میان جنگل انبوه میگذرد و به شکل یک بنای هفت پتی[iv] برشانهای سلسله کوههای «زابروان» تکیه زده است. تاریخ تولد این بنا، به اواسط ۱۶۰۰م میرسد که به دستور شهزاده داراشکوه بنا یافته است.
بوی سبزه و درختان انبوه اطراف خانقاه و نسیم خنک کوه سلیمان و تابش افقی خورشید بر جهیل دال در هنگام غروب، پریمحل را تماشاییتر و وسوسهانگیزتر میکند. از آنجا میتوان نمای کامل و حیرتافزای شهر سرینگر را که کوههای سبز به دور آن حلقه زده است، به خوبی مشاهده کرد.
روی تابلوی راهنمایش به زبان انگلیسی چنین آمده است:
«این باغِ پلهای که به نام پریمحل یاد میشود، در اواسط قرن ۱۷ توسط داراشکوه، پسر ارشد شاهجهان بنا یافته است. دارا شکوه در رسالهی «رموزات» خویش این باغ را به عنوان خانقاه[v] صوفیانی یاد میکند که تحت سرپرستی مرشد روحانی او آخوند ملاشاه، یکی از مرشدان اهل تصوف، قرار داشته است».
اما ملا شاه بدخشی کی بود؟
او در ارکسا از توابع ولایت بدخشان افغانستان زاده شد. نام مادرش بیبیخاتون و پدر و پدر کلانش عبداحمد و سلطانعلی بودند. مدتی در کشمیر و سپس به دهلی و آگره زیست و ۱۹ سال شاگرد شیخ میا میر بود. پس از مرگ استادش به لاهور رفت و تابستانها به کشمیر میآمد.
بنا به نوشتهی صابر آفاقی، استاد بازنشستهی دانشگاه کشمیر، ملاشاه قادری (بدخشی) متوفای ۱۰۷۰ه.ق در لاهور، از صوفیان وحدت وجودی قادریه بود که در طریقت خویش، برای تعالی روح به شریعت پابندی نداشت. داراشکوه نیز در طریق تصوف، شاگرد و مرید وی بود و در سال ۱۰۵۰ه.ق با وی ملاقات کرد و خانقاه پریمحل را برای او و شاگردانش ساخت. صابر آفاقی او را مفسر پارهی اول قرآن به زبان تصوف میداند و به این باور است که او حدود صدهزار بیت نیز سروده بوده است. او در شرح عقاید ملاشاه این بیت را از وی نقل میکند:
ای طالب ذات از چه رو دربدری
جویای خدا چرا ز خود بیخبری
عین همهای و جملگی عین تواند
این است حقیقت ار به خود مینگری[vi]
ظهورالدین احمد، نویسندهی کتاب «ملا شاه بدخشی، آثار و افکار» سال تولد او را ۹۹۵/ ۹۹۶ه.ق تخمین کرده است. به نقل از وی، شاه جهان به ملاشاه ارادت داشت و «چشمهی شاهی» که به دستور او ساخته شده بود، محل اقامت ملاشاه بود.
نظر به نوشتهی احمد، روابط ملا شاه با شاهجهان، داراشکوه و جهانآرا، از نوع رابطهی مریدی و مرادی بوده است. جهانآرا (دختر شاهجهان) که شعر نیز میسرود، از مریدان خاص او بوده است. جهان آرا برای او نامه مینوشت و نان و سبزی به دست خویش میپخت و برایش میفرستاد، اما ملاشاه در اوایل او را به چشم دختر شاه میدید و به آن نامهها و غذاها اعتنایی نمیکرد؛ تا اینکه جهانآرا این بیت را برایش میفرستد:
گر میسر شود آن روی چو خورشید مرا
پادشاهی چه که دعوای خدایی بکنم
پس از آن، باری به خانهی ملاشاه به دیدارش میرود و روابط مریدی و مرادی آغاز میشود، تا حدی که جهانآرا میسراید:
پیر من و خدای من، دین من و پناه من
نیست به غیر تو کسی شاه من و اِله من
از ملا شاه رسالههایی نیز وجود دارد بهنامهای «رسالهی مرشد»، «رسالهی شاهیه»، «رسالهی ولوله»، «رسالهی هوش»، «رسالهی نسبت»، «رسالهی حمد و نعت» و«مکتوبات».
ماجرای تکفیر ملا شاه، سرمَد و داراشکوه
نوشتهاند که باری علمای دهلی این بیت را که گویا ملاشاه گفته است: «پنجه در پنجهی خدا دارم/ من چه پروای مصطفا دارم» به شاهجهان (پدر داراشکوه) فرستادند و ضمن تکفیر، از شاه خواستند که حکم قتل او را صادر کند. وقتی شاهجهان در ملاقاتش با ملا شاه این موضوع را پیش نهاد، ملا گفت: «از این سروده رایحهی شرک میآید؛ زیرا که شاعر در این شعر، میان خود، خدا و مصطفا تفریق کرده است و این در مذهب من شرک است. پادشاه این حرف را شنید و به او باورمند شد.»[vii]
ملا شاه در تفسیر نیز دیدگاه ویژهی خود را داشته است. اینکه تنها پارهی اول قرآن را تفسیر کرده و ادامه نداده است، بیدلیل نبوده است. تیغ تکفیر همه جا از نیام بیرون بوده است، اما چنانکه ذکر شد، دستور شاهجهان بر وفق مراد آنها صادر نمیشد.
مخالفان ملا شاه حتا به پادشاه نیز تهمت بستند که گویا توسط ملا شاه جادو شده است، اما بازهم به ارادهی پادشاه اثری نداشت و کسی بهصورت علنی جرأن نکرد «حضرت آخوند» را به قتل برساند. آمده است که گروهی کمر به قتل او بستند و در نهایت وقتی به قصد کشتن وارد محل اقامتش شدند، او را در حال سجده دیدند و دست کشیدند.
اینک تفسیر جالب او را از یک آیه قرآن که ظهورالدین احمد نقل کرده است، میآورم:
«یا ایهالذین آمنوا لا تقربوا الصلاه و انتم سکاری»
فرمودهای کسانی که ایمان آوردهاید، نزدیک نماز نشوید وقتی که حالت سکر و مستی حق آید، سکر حالتی است بلندتر از نمازگزاردن… اگر مستی مجازیست، قرب نماز ممنوع است تا نماز ملون و ملوث نشود. در این صورت عزت نماز است و اگر سکر حقیقی است بازهم قرب نماز ممنوع است در این صورت عزت سکر از حق بگذرد.[viii]
محمد سعید سرمد نیز از ارامنه کاشان بود که پس از ورود به هندوستان، مسلمان شد و سپس طریق تصوف برگزید. آخر عمرش در دهلی گذشت. برهنه میزیست و مخالفان بسیار داشت، اما تا زمانی که داراشکوه زنده بود، کسی جرأت نکرد او را بکشد. نظر به قول عمران صلاحی، سرمد به دستور اورنگزیب و فتوای ملا عبدالقوی (قاضیالقضات دهلی) محکوم به قتل گردید و در بعد از ظهر روز جمعه ۱۸ ربیعالثانی سال ۱۰۷۰ه.ق، پس از نماز جماعت، جنب مسجد دهلی، در برابر چشم نمازگزاران، گردن زده شد.[ix]
در مسلخ عشق جز نیکو را نکشند
لاغرصفتان زشت خو را نکشند
گر عاشق صادقی ز کشتن مگریز
مردار بود هر آنکه او را نکشند[x]
ارادت به ملاشاه بدخشی و سرمد کاشانی برای مریدانش نیز بیتاوان نبود. داراشکوه، فرزند دانشمند شاهجهان که در ترویج تساهل ادیان و باور وحدت وجودی گامهای بلندی برداشت و برای نخستین بار سه اثر مهم دینی هندو را که اوپانیشادها، بهگواد گیتا و یوگاراشیسته باشند، به فارسی برگرداند، در فرجام به جرم این کارها و تألیف کتاب «مجمعالبحرین» در شرح عقاید خویش، حکم تکفیرش توسط متشرعان دهلی صادر شد و در سنهی ۱۰۶۹ه.ق توسط معتمدان برادرش اورنگزیب، در زندان به قتل رسید و به حکم کافربودن، غسل داده نشد. پیکر داراشکوه را در زیر گنبد مقبرهی همایون دفن کردند.[xi]
ملا شاه در افغانستان
تا جایی که من میدانم، ملا شاه آنگونه که باید، در افغانستان شناخته نشده است. کتاب «ملا شاه بدخشی، آثار و افکار» را ظهورالدین احمد، محقق پاکستانی به زبان اردو نوشته و توسط فضلالرحمان فاضل به زبان فارسی دری ترجمه شده است. نظر به پیشگفتار مترجم کتاب، ترجمهی پشتوی آن نیز توسط پروفیسور عبدالخالق رشید انجام شده که در ماهنامهی «بنیاد»، نشریهی بنیاد فرهنگ و تمدن افغانستان نشر شده است.
ادامه: کَرگِلیها؛ هم آشنا هم بیگانه| یادداشتی از سفر کشمیر ۲
[i]. دریاچهی دال (dal lake)
[ii]. خانههایی چوبی که مانند قایق روی آب شناورند (house boat)
[iii]. به زبان انگلیسی آن را قصر پری یا منزلگاه پریها نیز نوشتهاند
(Fairies abode / The palace of fairies)
[iv]. ساختمانی که به شکل پلهای (پتی) در بغل کوه ساخته شده باشد و پری محل در هفت پله یا پتی ساخته شده است (seven-terraced)
[v]. خانقا (residential school of Sufism)
[vi]. آفاقی، صابر (۱۳۸۸) «صوفیان کشمیر و نقش آنان در نشر فرهنگ و ادب فارسی»، قند پارسی (فصلنامهی فرهنگ و زبان و ادب پارسی)، شمارهی ۴۷ و ۴۸، صص ۴۴ ـ ۸۴.
[vii]. ظهورالدین احمد، (۱۳۸۳) ملاشاه بدخشی، آثار و افکار، ترجمهی فضلالرحمن فاضل، کابل: بنگاه انتشاراتی میوند، کتابخانهی سبا، ص ۸.
[viii]. ملا شاه بدخشی، آثار و افکار، ص ۱۸.
[ix] . رک: ویکیپدیای فارسی؛ ذیل: محمد سعید سرمد کاشانی و ویکیپدیای انگلیسی؛ ذیل: Sarmad Kashani
[x] . این رباعی منسوب به سرمد در سایت ویکیگفتاورد آمده است.
[xi] . رک: هدی سید حسنزاده (۱۳۸۴) نقش داراشکوه در وحدت ادیان، قند پارسی، شمارهی ۳۱، صص ۱۹۳ـ۲۰۴.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر