یادداشت: هر زمانی که «غزل» هزارهگی
را میشنیدم، معنای «دَیدُو» و «دُوَی دُوَی» را نمیفهمیدم. اینک دو توضیح را که
برای خود نوشتهام، با شما هم شریک میکنم. امیدوارم با حوصلهمندی بخوانید و نظر
خویش را هم جهت اصلاح محتوای متن، اضافه کنید.
در بارۀ دَیدُو
در گویش هزارهگی ـ به ویژه در
ولایت غزنی ـ به سبک و لحن خاصی از آوازخوانی که بدون موسیقی اجرا میشود،
«دَیدُو» - با تلفظ واو معروف - یا «غزل» میگویند. گاهی نیز از واژۀ «قصده/قصته»
برای نامگذاری اشعار عاشقانه استفاده میشود؛ مثلاً: «فلانی بلدِه فلانی قصته بور
کده» یعنی قصیدۀ عاشقانه سروده است. دَیدو در «رفتهای» متنوع خوانده میشود، اما
در برخی از آنها، آخر ابیات با ردیفهای «دواَی ـ دواَی/ دُووَیـدووی»، «او
آتَی گلاَی»، «گل مامای جاناَی»، «گل بولَی جاناَی»، «او دلبرجاناَی» و غیره
پر میشوند. در میان این واژهها و ترکیبات، معنای «دواَی دواَی» و «دَیدُو»
مبهم است.
توضیح1:
در گویش هزارهگی واژۀ «دَیدَه» را
به جای اسم فعل «دویدن» به کار میبرند و فعلها را از آن مشتق میکنند؛ مانند:
دیده کو، دیده کد، دیده کدی، دیده کدوم و غیره.
به نظر میرسد که واژههای «دَواَی»
و «دَیدو» نیز همریشه باشند و از «دویدن» آمده باشند؛ به این شکل:
دویدن ← بدَو← دَو ← دَو + اَی ← دَوًی
دویدن ← دویدو/ دَیدَه کدو
(در هزارهگی) ← دَیدُو (شکل اختصاری از دویدو/ دیده کدو - اکنون با تلفظ واو معروف)
یادداشت: /اَی/ که در آخر «دَو»
آمده و آن را «دَو+اَی» ساخته، در بقیه ردیفها هم برای اشباع وزن اضافه شده است؛
چنانکه در بالا آمد؛ مثل «گل مامای جان اَی» و غیره.
اگر این نظر درست باشد که «دَوی» و
«دَیدو» همریشهاند و از «دویدن» آمدهاند، در این صورت باید بدانیم که منطق آن
چیست؟
دویدن مفهوم عجله کردن برای رسیدن
به چیزی را در خود دارد. در قریهها فرصت برای معاشقه اندک بوده است، به همین دلیل
برای بوسیدن و به آغوش کشیدن همدیگر، باید زود دست به کار میشدند. در این شعرها
نوعی دعوت به عجله کردن معشوق حس میشود. حتا شعرهایی که با ردیف «دوَی دوَی»
خوانده میشوند نیز نسبت به بقیه «رفتها» تندتر خوانده میشوند و حالت ندایی
دارند؛ به این نمونه توجه کنید:
سرِ زینه دواَی دواَی!
دِستا خینه دواَی دواَی!
خاور مه دواَی دواَی!
کشور مه دواَی دواَی!
در نمونۀ بالا معشوقی را بر راهپله
(زینه) تصور کرده است که دستهایش حنایی است. نام آن دلبر «خاور» یا «کشور» است.
خاور و کشور، هم نام زنانه بوده است و هم به معنای سرزمین و مطلع آفتاب و سرزمین
مشرق یا مغرب. لحن ابیات بالا هم ندایی است و دارد معشوق را به عجله دعوت میکند.
به نمونۀ دیگر توجه کنید که واژۀ
«دَیدو» به کار رفته است:
د سر زینه، آوُ دَیدو، آوُ عشقی،
آوُ جان!
او نازنده، آوُ دَیدو، آوُ دلبر،
آوُ جان!
ناجور نشنی، آوُ دیدو، آوُ دلبر،
آوُ جان!
بازهم در ابیات بالا معشوقی بر راهپله
(زینه) است. از لحن بیان سراینده آشکار میشود که دارد آن معشوق را به عجله کردن
فرامیخواند. بنابراین، هردو واژۀ «دَیدو» و «دوَی» احتمالاً با دویدن و عجله کردن
رابطه دارند.
خوب، چرا نام این نوع غزلخوانی را
«دَیدو» گذاشتهاند؟
برخی از کلید واژهها به مرور زمان
تبدیل به نام کل متن میشوند که این فن را در بدیع و بیان تسمیه کل به اسم جزء میگویند.
به طور مثال سورۀ فاتحه را ما «الحمدُ» میگفتیم. به همین گونه، به مرور زمان، نام
«دَیدو» که واژۀ مهمی در آوازخوانی محلی بوده، بر کل آن نوع گذاشته شده است.
واژههای «دوَی ـ دوَی» و «دَیدو»
چنان در این گونه آوازخوانی جا افتادهاند که گاهی برای جبران وزن، آنها را به کار
میاندازند.
توضیح2:
«دای» پیشوند طوایف هزاره است؛ مانند
دایزنگی، دایمیرداد، دای چوپان و غیره. «دای» را نیز نوشتهاند که شکل تغییر
یافتۀ واژۀ «داهه/ داها» است که نام تاریخی مردم هزاره بوده است. دهخدا نوشته است
که کوروش در نبرد با این مردم کشته شد. واژۀ «دَیدُو» میتواند ترکیبی از «دای+دو»
باشد. اگر مراد از «دو» عدد باشد، با همآوازی یا آوازخوانی دونفری بیربط نیست.
از آنجا که این نوع آوازخوانی، با همخوانی دو نفر اجرا میشود، ممکن است این «دو»
اشاره به همان «آوازخوانی دونفری» باشد که مردم طوایف «دای» رواج داشته است.
«دواَی دواَی» نیز میتواند از نظر
لغوی معنای خاصی نداشته باشد، بلکه تنها برای موسیقایی و اشباع وزن به کار رود.
محمد ستوده