۱۳۹۹ اردیبهشت ۲, سه‌شنبه

رساترین بیان ممکنِ آدمی


رساترین سخن آدمی، آواز است. واژه‌ها اما آواز آدمی را محدود کرده‌اند. به همین دلیل سالیان دراز است که آدمی با واژه‌ها در تلاش شرح خویشتن است، اما هرچه بیش‌تر شرح می‌دهد، بیش‌تر به عمق تنهایی‌اش افزوده می‌شود. آواز اما نامحدود است، رها از قواعد تلفظ و دستور و بی‌خیال از چینش واژه‌ها در جمله. آواز، یک متن سفید و یک آیینه است. ناب‌ترین احساسات آدمی در قالب خنده و گریه ظاهر می‌شوند؛ زیرا که در آن دو، واژه‌ها دخالتی ندارند.
واژه‌ها از سوی دیگر همواره سوء تفاهم به همراه دارند. به همین دلیل بسیاری از بزرگان به خاموشی روی آوردند. لای‌خور غزنه در گلخن‌ها به گمنامی به سر برد و جز با ساقی سخن نگفت، شاه کابلی غیر از بیدل با کسی ننشست و شمس جز با مولانا با کسی خلوت نکرد. لای‌خور غزنه سنایی را به خاموشی دعوت کرد، شمس مولانا را و شاه کابلی، بیدل را.
***
موسیقی و نقاشی، آواز و خاموشی‌اند؛ یکی بی‌واژه فریاد می‌کشد و دیگری واژه‌های بی‌شماری را در خود به سکوت واداشته است. سکوتِ تابلوی نقاشی و فریاد پرده‌های موسیقی، رساترین بیان ممکن آدمیان است. آدمی یک ترکیب متناقض از فریاد و سکوت، خنده و گریه و هستی و نیستی است. همۀ اینها اما در بنیاد یکی‌اند؛ فریادِ بی‌سکوت، خندۀ بی‌گریه و هستیِ بی‌نیستی وجود ندارند.

محمد ستوده

۱ نظر:

تأملی به مسألۀ زبان در افغانستان

نشر شده در روزنامۀ اطلاعات روز، لینک PDF: https://www.etilaatroz.com/wp-content/uploads/2019/05/Language-in-Afghanistan.pdf محمدجان س...