خوانش و توضیح یک قصیده از ناصر خسرو (2)
کسی کس راز این دولاب پیروزه خبر دارد
به خواب و خور چو خر عمر عزیز خویش نگذارد
جز آن نادان که ننگ جهل زیر پی سپر کردش
کسی خود را به کام اژدهای مست نسپارد
خردمندا، چه مشغولی بدین انبار بی حاصل؟
که این انبارت از کشکین چو از حلوا بینبارد
توی بر خواب و خور فتنه همانا خود نه ای آگه
که مر پهلوت را گیتی به خواب و خور همی خارد
نه ای ای خاک خوار آگه که هرکش خاک خور باشد
سرانجام ارچه دیر است این قوی خاکش بیوبارد
فلک مر خاک را، ای خاک خور، در میوه و دانه
زبهر تو به شور و چرب و شیرین می بیاچارد
نمی بینی کزآن آچار اگر خاکی تهی ماند
تو را، ای خاک خوار، آن خاک بی آچار نگوارد؟
تو را زهر است خاک و دشمنی داری به معده در
که گر خاکش دهی ورنی همی کارت به جان آرد
اگر فرمان او کردی و خوردی خاک شد خامش
وگرنه همچنان دایم به معده در همی ژارد
به دانه ی گندم اندر چیست کو مرخاک و سرگین را
چنان کردست کو را کس همی زین دو نپندارد؟
چگونه بی سر و دندان و حلق و معده آن دانه
همی خاکی خورد همواره کآب او را بیاغارد
کسی کاین پر عجایب صنع و قدرت را نمی بیند
سزد گر مرد بینا جز که نابیناش نشمارد
به دانه تخمها در پیشکارانند مردم را
که هریک زان یکی کارو یکی پیشه ی دیگر دارد
چو در هر دانه ای دانا یک صانع همی بیند
خدای خویش اینها را نپندارد نه انگارد
ور اندر یافتن مر پیشکاران را چو درماند
بر آن کو برتر از عقل است خیره وهم بگمارد
کسی شکر خداوندی که او را بنده ای بخشد
که او از خاک خرما کرد داند خود بچه گزارد؟
تو را در دانه خرماست، این بینا دل، این بنده
تو را در دانه خرماست، این بینا دل، این بنده
که بر سرت هر سالی همی خرما فرو بارد
کسی کز کردگار خویش از این سان قیمتی یابد
سزد گر در دو دیده ی خویش تخم شکر او کارد
از آن پس کت نکویی ها فراوان داد بی طاعت
گر او را تو بیازاری تو را بی شک بیازارد
خردمندی که نعمت خورد شکر آنش باید کرد
ازیرا کز سبوی سرکه جز سرکه نیاغازد
نشانه بندگی شکر است، هرگز مردم دانا
به نسپاسی زحد بندگی اندر نیاجارد
میندیش و مینگار، ای پسر، خیر و پند ایرا
که دل جز خیر نندیشد قلم جز پند ننگارد
زدانا جوی پند ایرا که آب پند خوش یابی
چو دانا خوشه دل را به دست عقل بفشارد
اگرت اندوه دین است، ای برادر، شعر حجت خوان
که شعر زهد او از جانت این اندوه بگسارد
تو ای کشته جهالت سوی او شو تا شوی زنده
که از جهل تو حجت سوی تو آمد نمی یارد
خوانش ابیات
کسی کس راز این دولاب پیروزه خبر دارد
به خواب و خور چو خر عمر عزیز خویش نگذارد
دولاب: چرخ آب کشی.
پیروزه: فیروزه.
دولاب پیروزه: کنایه از آسمان.
معنای بیت: کسی که
اسرار آسمانی را می داند عمر خود را مانند الاغ به خواب و خور نمی گذراند.
جز آن نادان که ننگ جهل زیر پی سپر کردش
کسی خود را به کام اژدهای مست نسپارد
پی سپر: طی کردن، در نوردیدن.
اژدهای مست: کنایه از جهالت، نفس.
معنای بیت: بجز نادانی
که اورا جهل زیر کنترول و تاثیر خود دارد، هیچ کسی خود را به درکام اژدهای نفس نمی
سپارد.
خردمندا، چه مشغولی بدین انبار بی حاصل؟
که این انبارت از کشکین چو از حلوا بینبارد
انبار: مخزن، محل گرد آوری مال، ذخیره گاه.
کشکین: نان جو، جوین.
انبار بی حاصل: کنایه از دنیا.
حلوا: یک نوع غذای شیرین که با روغن پخته می شود.
معنای بیت: ای کسی که
خردمندی چرا به این انبار بی حاصل مصروف شده ای که این دنیا فرقی نمی کند که او را
پر از نان جو کنی یا پر از حلوا.
توی بر خواب و خور فتنه همانا خود نه ای آگه
که مر پهلوت را گیتی به خواب و خور همی خارد
همی خارد: خارش می کند.
معنای بیت: تو به خواب
و خوردن مشغول شده و خودت نیز آگاهی نداری که گیتی با این خواب خور هر نفس زندگانی
تو را کم می کند. یا با خواب و خور در حقیقت خودت عمر خویش را می سایی.
نه ای ای خاک خوار آگه که هرکش خاک خور باشد
سرانجام ارچه دیر است این قوی خاکش بیوبارد
ارچه: مخفف «اگرچه»
بیوبارد: فرش می کند.
معنای بیت: ای کسی که
در این جهان به خوردن و مصرفیت چیزهای پست مشغولی، آگاه نیستی که هرکس خاک خور
باشد سر انجام هرچه هم دیر بکشد این خاک او را فرش خود خواهد کرد و از میان خواهد
برد.
فلک مر خاک را، ای خاک خور، در میوه و دانه
زبهر تو به شور و چرب و شیرین می بیاچارد
فلک: چرخ، آسمان، کائنات.
بیاچارد: چاره جویی کند، چاره سازی کند.
معنای بیت: ای کسی که
خاک خور هستی، فلک در هر میوه و دانه خود با بسیار شیرینی و زیبایی برای تو چاره
سازی می کند.
نمی بینی کزآن آچار اگر خاکی تهی ماند
تو را، ای خاک خوار، آن خاک بی آچار نگوارد؟
آچار: ترکیب خورشی که از ترکیب میوها و سبزیجات
ساخته می شود.
نگوارد: لذت نمی بخشد.
خاک: مجازا به معنای انسان.
معنای بیت: نمی بینی
که اگر انسان از آن ترکیبات که طبیعت برایش در نظرگرفته نخورد، این خاک که بالاخره
انسان را می خورد برایش لذت بخش نخواهد بود. یعنی خاک از خوردن انسانی که از
امکانات طبیعت استفاده نکند لذت نمی برد.
تو را زهر است خاک و دشمنی داری به معده در
که گر خاکش دهی ورنی همی کارت به جان آرد
به معده در: در داخل معده.
معنای بیت: خاک و
امکاناتی که در آن است مانند زهر است و تو در معده ات دشمنی داری که اگر خاک بدهی
یا ندهی بالاخره کارت را خواهد ساخت و تو را از پای در خواهد آورد.
اگر فرمان او کردی و خوردی خاک شد خامش
وگرنه همچنان دایم به معده در همی ژارد
ژارد: ناله می کند، داد می زند.
معنای بیت: اگر از
معده فرمانبرداری کردی و خاک خوردی او خاموش می نشیند در غیر آن صورت دایم در معدهات
ناله و فریاد خواهد زد.
به دانهی گندم اندر چیست کو مرخاک و سرگین را
چنان کردست کو را کس همی زین دو نپندارد؟
سرگین: مواد فاضله، مواد غایطه حیوانات.
معنای بیت: در دانه
گندم چیست که خاک و سرگین را چنان کرده است که هیچ کسی گندم را جز خاک و سرگین به
حساب نمی آورد.
چگونه بی سر و دندان و حلق و معده آن دانه
همی خاکی خورد همواره کآب او را بیاغارد
کآب: مخفف «که آب»
بیاغارد:
معنای بیت:
کسی کاین پر عجایب صنع و قدرت را نمی بیند
سزد گر مرد بینا جز که نابیناش نشمارد
معنای بیت: کسی این
قدرت و صنع پر عجایب خداوند را نمی بیند شایسته آن است که مرد بینا و هوشیار او را
نابینا تصور کند.
به دانه تخمها در پیشکارانند مردم را
که هریک زان یکی کارو یکی پیشه ی دیگر دارد
پیشکار: خدمتکار
معنای بیت: هریکی از
انسان ها در گرو این دانه ها و برای حصول آن زحمت می کشند و با کار و پیشه های
متفاوت آن را به دست می آورند.
یا هر یک از دانه مانند پیشکار برای شناساندن
خداوند به گونه ها و شیوه های مختلفی پیش می آیند.
چو در هر دانه ای دانا یک صانع همی بیند
خدای خویش اینها را نپندارد نه انگارد
صانع: آفریدگار.
معنای بیت: چون که هر
دانا در این دانه ها یک خالق را می بیند پس این دانه ها را به عنوان خدای خویش
پرستش نمی کند. یعنی برای مردم دانا خالق دانه های گندم ارزش دارد نه خود دانه ها.
ور اندر یافتن مر پیشکاران را چو درماند
بر آن کو برتر از عقل است خیره وهم بگمارد
بگمارد: گماردن، توظیف کردن.
معنای بیت: هر کسی که
از فهم زبان این پیشکاران (قاصدان و نشانه های خدا) در ماندند، به کسی که او فراتر
از عقل است وهم باطل خود را تظیف به شناسایی می کند.
کسی شکر خداوندی که او را بنده ای بخشد
که او از خاک خرما کرد داند خود بچه گزارد؟
معنای بیت:
معنای بیت:
تو را در دانه خرماست، این بینا دل، این بنده
که بر سرت هر سالی همی خرما فرو بارد
معنای بیت:
کسی کز کردگار خویش از این سان قیمتی یابد
سزد گر در دو دیده ی خویش تخم شکر او کارد
معنای بیت: کسی که از
خداوندگار خویش این گونه قدر و قیمت پیدا کند، شایسته است که تخم شکر را در چشمان
خویش بکارد.
از آن پس کت نکویی ها فراوان داد بی طاعت
گر او را تو بیازاری تو را بی شک بیازارد
کت: مخفف « که ات»
معنای بیت: پس از آن
که برای تو نکویی های فراوان بخشید بدون اینکه او را اطاعت کرده باشی، اگر او را
آزرده کنی بی گمان که او نیز تو را آزرده خواهد کرد.
خردمندی که نعمت خورد شکر آنش باید کرد
ازیرا کز سبوی سرکه جز سرکه نیاغازد
سبو: کوزه.
معنای بیت: هر عاقلی
که نعمتی را استفاده می کند با شکر گذار آن باشد. زیرا از کوزه سرکه به جز سرکه
چیز دیگری بیرون نخواهد شد.
ناصر می خواهد بگوید که اگر چون سرکه ترش نیستی
باید شکر نعمت های خدا را به جا بیاوری.
نشانه بندگی شکر است، هرگز مردم دانا
به نسپاسی زحد بندگی اندر نیاجارد
نیاجارد: فراتر نرود، نرود، حرکت نکند.
معنای بیت: نشانه
بندگی شکر گذاری است و هرگز مردم دانا به ناسپاسی، خود را از بندگی بیرون نمی کند.
میندیش و مینگار، ای پسر، خیر و پند ایرا
که دل جز خیر نندیشد قلم جز پند ننگارد
معنای بیت: ای پسر بجز
خیر و پند نیندیش چرا که دل به جز خیر نمی تواند بیندیشد و قلم جز پند نمی تواند
بنویسد.
زدانا جوی پند ایرا که آب پند خوش یابی
چو دانا خوشه دل را به دست عقل بفشارد
معنای بیت: وقتی
دانایی خوشه دل خویش را برای تو بفشارد و سخن دل خود را با تو گوید باید عمیقا گوش
فرادهی تا دانه دلت با آن پند سیراب گردد و به ثمر رسد.
اگرت اندوه دین است، ای برادر، شعر حجت خوان
که شعر زهد او از جانت این اندوه بگسارد
بگسارد: بزداید، پاک کند.
معنای بیت: اگر غم دین
را در دل داری ای برادر شعر حجت (ناصر) را بخوان که شعر تقوای او این غم را از دلت
خواهد سترد.
تو ای کشته جهالت سوی او شو تا شوی زنده
که از جهل تو حجت سوی تو آمد نمی یارد
نمی یارد: توانایی ندارد، مصلحت نمی بیند.
معنای بیت: ای کسی که
در جهالت خویش نابود شده ای به سوی ناصر برو و به سخن او گوش فراده زیرا او با این
جهالتی که تو داری توانایی آمدن نزد تو را ندارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر