12 دیسامبر 2019
ویدیویی را دیدم که کاکا مراد (داکتر ناکامورا) در حالی که
لباس کارگری به تن دارد، با گلآغا شیرزوی نوار افتتاح پروژهیی را قیچی میکنند.
گلآغا پس از آن دعا میکند و کاکا مراد را با یک دست بغل میکند و او را مثل یک
بچه روی دستش نگه میدارد. آنها به همدیگر خیره میشوند و میخندند. کاکا مراد
طوری میخندد که گویا از خوشحالی گریه میکند. همه شادمان به نظر میرسند و گلآغا
با خنده به او میگوید: «زنده باد!».
گلآغا وقتی کاکا مراد را از روی دستش پایین میگذارد، این
بار او میخواهد که گلآغا را روی دستش بردارد. هرچه دست و پا میزند تا گلآغا
را، نه با یک دست، بلکه با دو دست خود از زمین بردارد، نمیتواند. او حتا دستانش
به دور کمر گلآغا نمیرسد تا او را تکان دهد. بعد گلآغا با یک دست کومۀ کاکا
مراد را نوازش میکند. کاکا مراد لبخندکنان به شکم گلآغا نگاه میکند و با کف دست
چپاش روی شکم او میزند، بعد به شکم کوچک خود نگاه میکند و به آن هم دست میزند
و به طرز ملیحی میخندد.
*
او به تازهگی شهروندی افتخاری کشور ما را هم گرفته بود. او
هموطن ما شده بود و بیش از هر کس دیگر، بیادعا و صادقانه کار کرد. ویدیوهای
نتایج کارش در رسانهها نشر شده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر