۱۳۹۸ آبان ۱۵, چهارشنبه

توضیحی در بارۀ «سُتره»


این واژۀ پرکاربرد در افغانستان، به‌ویژه درگویش هزارگی، به معنای پاک، صاف و تمیز است. این املا با این معنا، برای فرهنگ‌نگاران نا آشنا است. مرحوم دهخدا ذیل واژۀ عربی «سُترة» آن را به معنای پوشش و آنچه بدان خود را از چیزی بپوشند، آورده است. در فرهنگ‌های معین و عمید نیز به تبعیت از دهخدا و با اندک تغییر در املا، آن را به شکل «سُتره»، اما به همان معنا آورده‌ شده است. در فرهنگ عمید یک معنای دیگر (تیغ سرتراشی) نیز به آن افزوده شده است.
در لهجۀ افغانستان «سُتره» به معنای پاک و صفا است که با معنای پوشش هیچگونه پیوندی ندارد، بلکه این واژه با «اُستُره» به معنای تیغ سرتراشی ارتباط دارد. این وسیله را در منطقۀ ما «پاکی» می‌گفتند. پاکی، نوعی از چاقوی تیز (تیغ) بود که برای تراشیدن موی سر به کار می‌رفت. «استره» و «پاکی» دو نام از یک وسیله‌اند. دهخدا ذیل اُستُره آورده است: «آلتی است که بدان سر تراشند و به عربی موسی گویند. چون موی سر را بدان بسترند یعنی پاک و محو سازند، به این اسم موسوم است. تیغ سرتراشی. مخفف آن: سُتره».
توضیح فوق نشان می‌دهد که در واقع نام «اُستُره سُتره» به تیغی گذاشته شده که موی سر را با آن ستره (پاک و محو) می‌کرده‌اند. در دستور زبان فارسی دری، وقتی /ه/ به آخر فعل امر اضافه شود، اسم آله را می سازد؛ مانند: مالیدن بمال مال ماله (وسیلۀ دهقانی که با آن کلوخ را می‌مالند تا نرم شود). «رنده» و «تابه» هم از همین قاعده آمده و ستره هم اینگونه ساخته شده است: استردن استر استره سُتره. در گویش ما فقط همین شکل آخری و اختصاری آن کاربرد دارد، اما با تغییر معنا. اگر اشتباه نکنم ـ چون زبان ترکی نمی دانم ـ این واژۀ قدیمی با املای «استره» وارد لغات ترکی نیز شده است.

چگونه واژۀ سُتره (تیغ مو پاکی) در گفتار مردم با ستره (پاک) یکی شده است؟ 

گمان می‌کنم که امکانات زبانی، به ویژه صنعت ادبی مجاز (مجاز به علاقۀ لازم و ملزوم) به مردم اجازه می‌دهد تا گاهی لازم و ملزوم را به‌جای همدیگر بنشانند؛ مثلاً در منطقۀ ما نور آفتاب را ـ به خاطری که گرمی از لازمۀ آن است ـ گرمی می‌گویند. در جملات «د گرمی بِشی.» «د گرمی اَوار کو.» و «گرمی بلی شی اَمده» منظور آفتاب است. همچنین نور آفتاب را هم آفتاب می‌گویند چون «بلَی‌بور کومِه افتاو زدِه تو// بلی‌بور دل کوتاو کدی تو» که منظور نور و گرمای آفتاب است، خود آفتاب به کومۀ کس نمی‌زند. همچنان مردم خانه را به معنای زن هم به‌کار می‌برند؛ چنانکه مرد مجرد را «بی‌خانه» و مرد زن‌مرده را «خانه‌بیرو» می‌گویند. خانه و زن هم لازم و ملزوم همدیگرند. نظر به این توضیح، چون در گذشته پاکی با «سُتره» نیز لازم و ملزوم همدیگر بوده‌اند، مردم ستره را به معنای پاک و صفا به کار برده و کم‌کم در همه جا تعمیم داده‌اند.
فرهنگ فارسی معین مصدر «ستردن» را به معنای پاک کردن و تراشیدن آورده است. در آثار شعرا نیز به همین معانی به‌کار رفته است.
سنایی گوید:
بر ظاهر خود نقش شریعت بگشادم
در باطن خود حرف حقیقت بِستُرده
مولانا گوید:
یاد یوسف دیو از عقلش ستُرد
وز دلش دیو آن سخن از یاد برد
بیدل گوید:
اجزای من قلمرو نیرنگ ناز اوست
نقاش خامه گیر ز موی ستُرده‌ام

با احترام
محمد ستوده

۱ نظر:

  1. سلام جناب ستوده. آیا این نوشته تان در مجله یا سایت رسمی دیگری به نشر رسیده است؟ چگونه می‌توان به آن استناد کرد؟

    پاسخحذف

تأملی به مسألۀ زبان در افغانستان

نشر شده در روزنامۀ اطلاعات روز، لینک PDF: https://www.etilaatroz.com/wp-content/uploads/2019/05/Language-in-Afghanistan.pdf محمدجان س...