۱۳۹۸ آبان ۱۱, شنبه

توضیحی در بارۀ رنگِ سبز در ادبیات فارسی و گویش هزاره‌گی

توضیحی در بارۀ رنگِ سبز در ادبیات فارسی و گویش هزاره‌گی

چرا رنگ آسمان را سبز می‌گفتند؟
حافظ:
مزرع سبزِ فلک دیدم و داس مهِ نو
یادم از کشتۀ خویش آمد و هنگام درو
شناخت بشر از رنگ‌ها وابسته به جغرافیای زندگی و مواجهۀ آنها با محیط پیرامون‌شان بوده است. آنها برای رنگ‌ها یا نام‌های مستقل گذاشته‌اند یا آنها را از رنگ اشیای ماحول خویش به عاریت ‌گرفته‌اند؛ به طور مثال: رنگ اُشتری، خاکی، شیرچایی، نخودی، کرمی/ کیریمی، آسمانی، آبی، نیلی، نارنجی، غوره‌یی، گلابی و غیره به‌طور بلاواسطه از رنگ اشیا گرفته شده‌اند. قدامت اکثر این رنگ‌ها به قدامت شناخت مردمان از این اشیا برمی‌گردد؛ چنانکه در گذشته‌های دور، تعداد نام رنگ‌ها به دلیل شناخت کمتر از اشیای رنگارنگ پیرامون، بسیار محدود بوده‌‌ است.
در زبان فارسی تا همین اواخر، رنگ آبی وجود نداشته است. سنایی، مولانا، حافظ، بیدل و شعرای کلاسیک دیگر، آسمان را سبز گفته‌اند. در زبان روزمرۀ مردم تا هنوز آسمان را سبز و و شخص چشم‌آبی را چشم‌سبز/ چیم‌سوُوز می‌گویند. چرا چنین بوده است و چطور شعرای بزرگ ما با آن همه دقت‌نگری آسمان را و حتا خود آب را سبز گفته‌اند؟
مردم قدیم با تعداد محدودی از رنگ‌ها آشنا بودند. آنها احتمالاً چند رنگ اصلی را می‌شناختند که رنگ‌های نزدیک به آنها را نیز زیر مجموعۀ آن رنگ‌ها می‌آوردند. یکی از این رنگ‌ها، سبز بوده است که آن را به وفور در طبیعت پیرامون خویش می‌دیده‌اند و رنگ‌های نزدیک به آن را نیز سبز می‌گفته‌اند.
آسمان ـ اگرچه رنگ ثابتی ندارد ـ اما آسمان صاف، نسبت به رنگ‌های دیگر، به سبز نزدیک‌تر بوده است. از سوی دیگر رنگ‌آب وابسته به بستر یا ظرف آن است و به راحتی نمی‌توان برای آن رنگی قائل شد. به همین دلیل رنگ آبی را نمی‌شناختند. این مسأله برای مردمانی که دور از دریاهای بزرگ می‌زیسته‌اند، بیش‌تر غریب بوده است، چنانکه زندگی در کنار رودخانه‌ها، نهرها و چشمه‌ها، منجر به شناخت رنگ آبی نمی‌شود. آب جاری و آب‌های کم‌عمق رنگ ثابتی را انعکاس نمی‌دهند تا بر مبنای آن بتوان قادر به شناخت رنگ شد. اما اینقدر می‌فهمیده‌اند که رنگ آسمان با رنگ سبزه یکی نیست، به همین دلیل، برای تفریق رنگ آسمان از رنگ سبزه، آن را بعداً سبز آسمانی می‌گفتند. تشخیص رنگ آسمانِ صاف برای مردمان دور از دریا، آسان‌تر از تشخیص رنگ آب بوده است.
آبی، رنگ بسیار متأخر است و آن نیز نسبتش به آب می‌رسد و چون سبز و سیاه و سفید واژۀ مستقلی نیست. حتا درک برخی از شعرا از رنگ آب نیز رنگ سبز بوده است؛ به ابیات زیر در بارۀ رنگ آب و رنگ آسمان توجه کنید.
رنگ سبزِ آب:
رنگ می‌بندد لب خندان به عزلت خو مکن
آب هم می‌گردد از آسودن بسیار سبز
بیدل
رنگ سبز آسمان:
هر طرف موج خیالی‌ست به طوفان همدوش
کشتی سبز فلک غرقۀ آب بنگ است
بیدل
وی امانت جای چرخ سبزپوش
بر کران چشمۀ نوش شما
سنایی
حریف دوزخ آشامان مستیم
که بشکافند سقف سبزگون را
غزلیات شمس
تو همی‌خسبی و بوی آن حرام
می‌زند بر آسمان سبزفام
مثنوی معنوی


رنگ سبز در گویش هزاره‌گی
رنگ سبز در گویش هزارگی در مواردی برابر با رنگ آبی است؛ چنانکه ما در منطقۀ خود قلم آبی را قلم سبز/سووز می‌گفتیم. وقتی تازه به کابل آمده بودم، برای خریدن قلم سبز (آبی) به دکانی رفتم و قلم را خواستم. گفت ندارم. من اما می‌دیدم که دارد. گفتم آن قلم را بده. گفت آن سبز نیست، آبی است. گفتم همان را بده. پس از آن متوجه شدم که باید به قلم «ایشیل»، سبز بگویم و به قلم سبز، آبی. در این گویش به رنگ سبز «ایشیل» می‌گویند که یک واژۀ ترکی است.
ایشیل و سبز اما در ساحۀ کاربرد بازهم باهم خلط می‌شوند، زیرا به علف ـ که سبز است ـ ایشیل نمی‌گویند. معلوم نیست که واژۀ ایشیل چه زمانی وارد گویش ما شده است، اما نظر به کاربرد آن به نظر می‌رسد که قدامت آن نسبت به سبز، کم‌تر است. اگر ایشیل کاربرد قدیمی‌تری می‌داشت، باید نسبت به سبز حوزۀ کاربرد بیش‌تری هم می‌داشت؛ در حالی که چنین نیست. احتمال دارد که مردم، این واژه را بعداً فراگرفته باشند. چنانکه بیش‌تر برای البسه و کالاهای مصنوعی استفاده می‌شود، نه رنگ‌های طبیعی.

محمد ستوده

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

تأملی به مسألۀ زبان در افغانستان

نشر شده در روزنامۀ اطلاعات روز، لینک PDF: https://www.etilaatroz.com/wp-content/uploads/2019/05/Language-in-Afghanistan.pdf محمدجان س...