چرا در گویش
هزارهگی شیر را صاف میگویند و ماست را شیر؟
شاید این سوال برای برخی خندهدار باشد و برای برخی دیگر گیج کننده، اما در گویش هزارهگی، به شیر حیوانات، صاف و به ماست، شیر هم گفته میشود. عبارات «شیر سخت» و «شیر آوگی» نیز مرتبط با همین معنای شیر است. صاف (Milk) را نیز در عباراتی چون «صافجوش» و «صافچای» داریم. جالب است که «شیرروغو» و «شیربرنج» نیز در ترکیب خود صاف دارند، اما کسی آنها را «صافروغو» و «صافبرنج» نمیگوید. اینکه چرا چنین است، در ادامه توضیح داده میشود.
صاف برای شیر انسان به کار نمیرود. طفل شیرخوار را صافخوار و مادر شیردِه را صافدِه نمیگویند. صاف در گفتار مردم بیشتر برای شیر حیوانات استفاده میشود. بنابراین، همۀ شیرها صاف نیستند. از سوی دیگر، صاف به معنای شیر در متون ابی و فرهنگهای لغت نیامده است.
دهخدا ذیل واژۀ ساف با حرف «س»، آن را واژۀ عربی دانسته و یک معنای آن را «الصف مناللبن/ ردهای از شیر نوشیدنی» آورده است. غیر از او در دیگر فرهنگهای زبان فارسی چنین واژهیی وجود ندارد. من اما بعید میدانم که مردم دهات افغانستان این واژۀ نادر را از عربی گرفته باشند؛ زیرا اول مسافت جغرافیایی و بیسوادی مردم در قدیم چنین امری را دور از احتمال میکند و در ثانی، خود اعراب نیز شیر را «ساف» نمیگویند.
دهخدا ذیل واژۀ ساف با حرف «س»، آن را واژۀ عربی دانسته و یک معنای آن را «الصف مناللبن/ ردهای از شیر نوشیدنی» آورده است. غیر از او در دیگر فرهنگهای زبان فارسی چنین واژهیی وجود ندارد. من اما بعید میدانم که مردم دهات افغانستان این واژۀ نادر را از عربی گرفته باشند؛ زیرا اول مسافت جغرافیایی و بیسوادی مردم در قدیم چنین امری را دور از احتمال میکند و در ثانی، خود اعراب نیز شیر را «ساف» نمیگویند.
چرا شیر را صاف میگویند؟
صاف به معنای پاک، راست، هموار و خالص است. معنای مجازی دیگر هم دارد که شعرای بزرگ آن را به کار بردهاند. آنان صاف را در برابر دُرد قرار داده و مرادشان شرابِ صاف است. دُرد همان مواد تهنشین شدۀ شراب است. مولانا در غزلیاتش گوید:
صافهای جمله عالم خورده گیر
همچو دُرد درد دین جستیم نیست
بیدل گوید:
قید دل بیدل غبار ننگ فطرتها مباد
تا ز مینا نگذرد دُرد است این مَی، صاف نیست
حافظ گوید:
به دُرد و صاف تو را حکم نیست خوش درکش
که هرچه ساقیِ ما کرد عین الطاف است
صاف در ابیات بالا، به معنای شراب صاف است که بخش اول عبارت حذف شده است. این صنعت را در فنون ادبی، مجاز به علاقۀ مضاف و مضافالیه میگویند. این نوع مجاز طوری است که یکی از مضاف یا مضافالیه حذف شده و قسمت باقیماندۀ آن، معنای کل عبارت را میرساند. «شراب صاف» یک عبارت اضافی است که شراب مضاف و صاف مضافالیه است. در این عبارت، شراب حذف شده و تنها واژۀ صاف مجازاً به معنای شراب صاف آمده است.
در نتیجه: شرابِ صاف = صاف
صاف به معنای پاک، راست، هموار و خالص است. معنای مجازی دیگر هم دارد که شعرای بزرگ آن را به کار بردهاند. آنان صاف را در برابر دُرد قرار داده و مرادشان شرابِ صاف است. دُرد همان مواد تهنشین شدۀ شراب است. مولانا در غزلیاتش گوید:
صافهای جمله عالم خورده گیر
همچو دُرد درد دین جستیم نیست
بیدل گوید:
قید دل بیدل غبار ننگ فطرتها مباد
تا ز مینا نگذرد دُرد است این مَی، صاف نیست
حافظ گوید:
به دُرد و صاف تو را حکم نیست خوش درکش
که هرچه ساقیِ ما کرد عین الطاف است
صاف در ابیات بالا، به معنای شراب صاف است که بخش اول عبارت حذف شده است. این صنعت را در فنون ادبی، مجاز به علاقۀ مضاف و مضافالیه میگویند. این نوع مجاز طوری است که یکی از مضاف یا مضافالیه حذف شده و قسمت باقیماندۀ آن، معنای کل عبارت را میرساند. «شراب صاف» یک عبارت اضافی است که شراب مضاف و صاف مضافالیه است. در این عبارت، شراب حذف شده و تنها واژۀ صاف مجازاً به معنای شراب صاف آمده است.
در نتیجه: شرابِ صاف = صاف
این صنعت ادبی در گفتار روزمرۀ مردم هم بسیار کاربرد دارد؛ مثلاً واژۀ کابل رابه تنهایی بجای شهر کابل به کار میبریم، در حالی که پغمان و استالیف هم بخشی از کابل است، اما وقتی به رانندهیی در یک ولایت دیگر بگوییم که مرا به کابل ببر، هیچگاه پغمان یا استالیف به ذهنش نمیآید. به این شکل، در عبارت «شهر کابل»، واژۀ شهر حذف شده و تنها کابل مجازاً به معنای شهر کابل آمده است.
در نتیجه: شهرِ کابل = کابل
در نتیجه: شهرِ کابل = کابل
احتمال دارد «صاف» در گویش هزارهگی هم از همین قاعده آمده باشد. شیر را وقتی از حیوان میدوشند، موی حیوان نیز وارد ظرف میشود. به همین دلیل، آن را از صافی میگذرانند تا شیرِ صاف به دست آید. «شیر صاف» مانند «شراب صاف» و «شهر کابل» یک عبارت اضافی است. از این عبارت به مرور زمان، بخش اول آن (شیر) حذف شده و تنها بخش دوم یا مضافالیه (صاف) آن باقی مانده است. اکنون به جای شیرِ صاف، تنها صاف استفاده میشود. شیر مادر چون به طور مستقیم چوشیده میشود، شامل این قاعده نشده و نام اصلی آن (شیر) حفظ شده است.
در نتیجه: شیرِ صاف = صاف
در نتیجه: شیرِ صاف = صاف
قابل یادآوری است که واژۀ صاف جانشین دائمی شیر نیست. آنگونه که گفته شد، در عبارات «شیربرنج» و «شیرروغو» شیر به معنای «شیرِ صاف» آمده است. در این عبارات مضافالیه نمایندگی از هردو بخشِ عبارت میکند.
چرا ماست را شیر میگویند؟
در فنون ادبی صنعتی به نام مجاز به علاقۀ ماکان و مایکون (نامگذاری اشیا به اعتبار گذشته و آینده) داریم. در این صنعت، اشیا به اعتبار آنچه در گذشته بوده است یا آنچه در آینده خواهد شد، نامگذاری میشوند. مردم از این صنعت در گفتار خویش بسیار استفاده میکنند. به این مثالها توجه کنید:
نامگذاری به اعتبار گذشته:
1. دشت برچی: اکنون دشت نیست، اما تا هنوز به نام گذشته خود یاد میشود.
2. پُل مَیده: یک زمانی میده بوده، حالا که میده نیست، بازهم نامش همان است.
3. برخی از مردم پلو را به اعتبار گذشتۀ آن برنج میگویند یا آدم را مشت خاک میگویند.
مردمان اهل زبان، این گونه تفنن را ناخودآگاه انجام میدهند. از دید من نامگذاری شیر برای ماست در گویش هزارهگی هم به اعتبار گذشتۀ آن است. ماست به اعتبار گذشتۀ خود ـ که شیر بوده است ـ در میان مردم مجازاً به نام شیر یاد میشود.
محمد ستوده
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر