۱۳۹۶ مهر ۱۷, دوشنبه

شاهنامه خوانی در کابل

شاهنامه خوانی در کابل

(محمدجان ستوده)

دشت برچی، دیگر دشت نیست؛ تکۀ بزرگی از شهر رنگارنگ در غرب کابل است که در آن مردم از هرگوشه و کنار کشور گرد آمده و با فرهنگ‌های گوناگون به‌هم پیوند خورده‌اند. با آنکه فکر غالب در سر مردم، پیدا کردن نان است و نام، اما در زیر پوست این تکه دشتِ شهر، ذخایر فرهنگی ارزشمندی نیز وجود دارد.
مردمانی که از قریه‌ها در اینجا آمده‌اند، خاطرات و تجربه‌های خویش را نیز با خودشان آورده‌اند. به بیان دیگر، آنها از شهر کابل دهی بزرگی ساخته‌اند که در آن به اجرای مراسم خویش می‌پردازند و سنت‌های فرهنگی‌شان را برپا می‌دارند که سنت شاهنامه‌خوانی یکی از آنهاست. 
بهار سال 1396 خورشیدی فرصتی دست داد تا با دو تن از بزرگان قریه (عبدالعلی انوری و رمضانعلی احمدی) که هر دو از شاهنامه‌دان‌های «المیتو» استند، شب‌هایی را به‌پای شاهنامه‌خوانی بنشینیم و خاطرات قریه را دوباره زنده کنیم.
این ابتکار از انجنیر رضا جویا، جوان خوش خلق، مبتکر و خوش صدا بود. وقتی پیشنهاد کرد، کسی «نه» نگفت، بلکه همه اعلان آمادگی کردند و همایون انوری نوبت اول را گرفت. انجنیر جویا و همایون انوری از کودکی تجربه‌های شاهنامه‌خوانی را دارند. آنها میراث‌دار سنت شاهنامه‌خوانی از پدران‌شان‌اند و شب‌های زمستان قریه پر از خاطرات‌ شاهنامه‌خوانی آنها است که زیر نور «الکین» برای پدران و مهمانان‌شان ابیات شاهنامه را «آهنگ» می‌کردند.    
رمضان احمدی (پدر جویا) مرد موسفید و کهن‌سالی است که شاهنامه را در کنار قرآن شریفش نگاه می‌دارد. او وقتی که از «کمَیجوی» المیتو به کابل کوچید، شاهنامه‌اش را که از چاپ‌های قدیم و نسخه‌های کامل و نایاب است، در کنار کتاب‌ها و وسایل مهم منزل، با خود به کابل آورد. با آنکه خودش سواد خواندن ندارد، اما تمام داستان‌های شاهنامه را می‌داند و نام پهلوان‌ها را در حافظه دارد. شاهنامه‌خوانی برای او بهترین تفریح است؛ از آن لذت می‌برد و با آن غم‌های خویش را «غلط» می‌کند.
در یکی از مجالس، وقتی صحبت از اهمیت شاهنامه شد، او گفت که باری کسی می‌خواست که شاهنامه‌اش را در بدل یک رأس گاو شیرده بخرد، اما با پاسخ رد او مواجه شد. بر مبنای گفته‌های خودش، او شاهنامۀ خود را هرگز به این چیزهای ارزان نخواهد فروخت. شاهنامۀ رمضان احمدی، دقیقا از همان نسخه‌ای است که پدرم داشت.
شاهنامه به باور او، کتاب شاهان است. این کتاب در مجالس خوانین جاغوری و مالستان خوانده می‌شده است. به باور او قصه‌های این کتاب تنها برای وقت‌گذرانی محض نیست، بلکه سراسر حکایت تهور پهلوانان، شیوه‌های پادشاهی و اخلاق بزرگان است. او وقتی که در مجلس شاهنامه‌خوانی از کسی بی‌توجهی می‌دید، رنگ صورتش می‌گشت و می‌گفت که شاهنامه را نباید به سُخره گرفت؛ هرکس علاقه‌مندش نیست، مجلس را ترک کند.    
عبدالعلی انوری نیز تازه کوچ خود را به کابل آورده بود. او نیز یک نسخه از شاهنامۀ قدیمی چاپ سنگی داشت که با خط نستعلیق نوشته شده و حروف «ب» با «پ» و «گ» با «ک» آن شبیه بود و تنها یک خوانندۀ مسلکی می‌توانست آن را درست بخواند.
انوری هم خودش شاهنامه‌دان است و هم شاهنامه‌خوان. فرزندانش نیز به این برنامه‌ها علاقه‌مند است و با آواز خوش شاهنامه‌ می‌خوانند. شاید همایون، فریدون و فرید برای او و مهمانان‌اش شب‌های فراوانی شاهنامه خوانده باشند. انوری تمام قصه‌های شاهنامه را بلد است و حتا جاهای تاریخی آن را در افغانستان نام می‌برد. وقتی در مجلس کسی شاهنامه را غلط بخواند، او می‌تواند بدون مراجعه به کتاب آن را تصحیح کند. او همنشینی واژه‌ها تشخیص می‌دهد که باید چه کلمه‌ای در متن باشد.
با وجود این دو شاهنامه‌دان در کابل، زمینۀ مناسب و مساعدی برای شاهنامه‌خوانی در کابل مهیا شده بود. به همین سبب، پیشنهاد انجنیر جویا، به‌خوبی پذیرفته شد و برنامۀ شاهنامه‌خوانی در کابل تنظیم گردید. دو شب در خانۀ آنها این برنامه را داشتیم. انوری «نان بوته» تیار کرده بود و انجنیر جویا «بولانی». شب سوم را نیز در خانۀ من تا نیمه‌های شب شاهنامه خواندیم.
انجنیر رضا جویا، بنیاد امید، محمدجان ستوده، فریدون انوری، مهراب وفا و محمدعلی فهیمی از اشتراک کننده‌گان و خوانندگان دایمی بودند. در شب آخر، حبیب الهام، مهدی افضلی ذبیح‌الله علی‌زاده، عبدالعلی رضایی و برادرزاده‌ام علی‌ظفر نیز به گروه ما افزوده شدند و تا نیمه‌های شب به سبک سنتی شاهنامه خواندیم. در این میان صدا و سبک خوانش انجنیر جویا سرآمد همه بود و دوست داشتیم آهنگ صدای او را بیشتر بشنویم. انوری و احمدی اما ابیات را توضیح می‌دادند و افضلی با جمله‌های تکمیلی‌اش، مجلس را تازه و لطیف می‌نمود.
پس از آن چند برنامه، تعداد علاقه‌مندان دیگر نیز اعلان آمادگی کردند تا در خانۀ‌شان این برنامه گرفته شود، اما توفیق یار نشد و ماه رمضان فرارسید. در ماه مذکور برنامۀ شبانگاهی ما قطع گردید و تنها موفق شدیم یک برنامۀ سنتی را با همکاری «انجمن دانشجویان المیتو» برای دانش‌آموزان «مکتب پگاه» در پل‌خشک برچی برگزار کنیم.
قصه‌های رودابه کابلی و زال زر، داستان گشتاسپ و حکایت رستم و تهمینه را خواندیم و قصه‌های ناخوانده فراوان ماند. اگر فرصت یار شد یکبار دیگر این مجالس را از سر خواهیم گرفت و قصه‌های ناخوانده را خواهیم خواند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

تأملی به مسألۀ زبان در افغانستان

نشر شده در روزنامۀ اطلاعات روز، لینک PDF: https://www.etilaatroz.com/wp-content/uploads/2019/05/Language-in-Afghanistan.pdf محمدجان س...